امروز به نظرم رسید که در مورد مرگآگاهی بنویسم.
شاید بتوان به جرات گفت هیچ عاملی به اندازه مرگآگاهی محرکت انسان در زندگی نیست.
من وقتی به این باور برسم که روزی مرگ من فراخواهد رسید و من برای همیشه در این دنیا نخواهم ماند تک تک کارهایی که میکنم در جهت رشد خواهد بود و احتمالا زمان کمتری را به هدر خواهم داد.
زمانی که به این باور برسم تنها این دنیا برای من است و هرکاری که انجام میدهم در این دنیا نتیجهاش را خواهم دید احتمالا با هوشمندی بیشتری کار میکنم و زمان را به هدر نمیدهم.
در بین شاعران هم کسی که بیشتر در مورد مرگآگاهی صحبت کرده است خیام است.
مرگآگاهی انسان را وادار به زندگی در لحظه حال میکند و این بینش را به وجود میآورد که تنها لحظهای که مهم است همین لحظه است و نه گذشته مهم است و نه آینده.
من در زندگی اشتباهات بسیار زیادی مرتکب شدهام. اشتباهاتی که مرا به در این لحظه در اینجا نشانده است.
بیشتر وقتها با خودم فکر میکنم من اگر این اشتباه را انجام نمیدادم مثلا چه جایگاهی داشتم.
البته که این نوع فکر کردن درست نیست چون هیچکس نمیداند من اگر فلان کار را انجام نمیدادم چه اتقاقات دیگری در انتظارم بود اما این را خوب میتوان فهمید که ذهنیت آن روز من آن اشتباه را مرتکب شد و من امروز آدم دیگری هستم با ذهنیتی دیگر.
اشتباهی که من بیشتر در مورد گذشته خودم مرتکب میشوم این است که گذشته خودم را با ذهنیتی که امروز دارم میسنجم و دقیقا این موضوع مرا به اشتباه میاندازد.
ذهنیت امروز من حاصل تصمیمات درست و اشتباهی است که در گذشته گرفتهام و دقیقا همان تصمیمات است که ذهنیت امروز مرا ساخته است.
من نمیدانم دارم چه میگویم اصلا نمیدانم گفتهها و نوشتههایم اصلا درست هستند.
فقط دوست دارم بنویسم و اینجا خالی نباشد دوست دارم چیزی بیافرینم و این دنیا بدون من هم بود بدون نوشتههایم نباشد.
همیشه دوست داشتم قبل از مرگ کتابی بنویسم.
الان چیز خاصی برای گفتن و برای ارائه ندارم که بخواهم بنویسم اما بدون شک در آینده چیزی خواهم نوشت و کتابی منتشر خواهم کرد بدون شک.
مدام در مورد آینده خودم نگران هستم.
در مورد اینکه سی ساله شدهام و هنوز در زندگی سرگردان هستم نگران هستم.
اما چه اهمیتی دارد. این فکرها را میگویم. چه اهمیتی دارند. مهم این است که من از این به بعد با آگاهی بیشتری زندگی کنم و با آگاهی بیشتری تصمیم بگیرم.
زندگی هیچوقت آن طور که ما میخواهیم و میخواستیم پیش نرفته است و تنها این ما هستیم که نباید غافلگیر شویم و ادامه نقش خود را به خوبی بازی کنیم.
به نظر من زندگی مشابه فیلم سینمایی نیست بلکه مشابه صحنه تئاتر است که بدون کات و تدوین باید همه بازیگران به خوبی بازی کنند و اگر دیالوگی چیزی خراب شد آن را ادامه دهند و رو به جلو بروند و بدانند که این اجتناب ناپذیر است و باید ادامه داد و خسته نشد.